اين ستون چى شد؟
رفيق نازنين سياوش دانشور خسته نباشى. چند شماره اى است که نامه ها را جواب نميدهى. ميدانم سرتان شلوغ است و زحمت صميمانه ميکشيد. ما به عنوان فعال و هوادار به حزب افتخار ميکنيم. اما پرسشم اينست که اين ستون چى شد و آيا ديگر جواب نامه ها و سوالات را ميدهيد يا نه؟ دست همه تان را رفيقانه ميفشارم. شهريار
شهريار عزيز٬
با تشکر از تذکر شما. راستش مسئوليت اينکار تماما بعهده من است. اين مدت وقت کمتر و فشرده ترى داشتم و حجم کارهائى که بايد بسرعت پاسخ داده شود براى همه ما بيشتر بوده است. لذا صرفا کمى ايندست و آندست و اولويت کارها مانع شده است. هرچند در چندين مورد نامه ها را بصورت اى ميل جواب دادم که البته کار بسيار اشتباهى بود. منبعد تلاش ميکنيم مرتب تر ستون نامه ها را داشته باشيم. از جانب من به رفقاى گرامى سلام گرم برسانيد و عذر من را پذيرا باشيد. موفق و تندرست باشيد.
"انقلاب کارگرى عليه مارکس است!"
با درود جناب دانشور. من در فرومى با يک سوسيال دمکرات در مورد مارکسيسم بحث دارم. ايشان جائى در مورد انقلاب پرولترى ميگويند که من به اين مسئله اعتراض دارم که چطور است که يکباره ديالکتيسم مارکس را زير پا ميگذاريد و يکباره پيروزى پرولتاريا را پيش بينى ميکنيد؟ او ميگويد از تقابل بورژوا و پرولتاریا، هیچکدام پیروز در نمیآیند. بلکه گروهی دیگر، طبقه ای دیگر و مناسبات اقتصادی دیگر سر بر خواهد آورد. حال اگر بخواهیم در این بین با کمک "زور" پرولتریا را پیروز درآوریم این برخلاف سیر واقعی دیالکتیسم تاریخ است و محکوم به شکست است. قبلتر هم ميگفت که کارگران از سود بانکى بهره ميبرند و ديگر کارگر نيستند. چه استدلالى بايد در مقابل اين بحث داشت؟ با درود مجدد سپهر.
سپهر عزيز٬
اشکال بحث کردن شما اينست که هرچه طرف مقابلتان ميگويد را فرض ميگيريد و به همان ميپردازيد. من نميدانم که اين فروم بحث مورد اشاره شما تا چه حد مفيد است و حتى ارزش وقت گذاشتن دارد يا نه. به هر حال روش درست ورود به هر بحث از نظر من اينست که هدف سياسى موضوع بحث را بشناسيد تا استدلال تئوريک هم جاى واقعى اش را پيدا کند. من باشم ميپرسم آخر سوسيال دمکرات و بورژوا چه ربطى به ديالکتيک و مارکس دارند؟ مگر نظام بورژوائى آنها خيلى "ديالکتيکى" است؟ بعد ديالکتيک تاريخ ديگر چه مقوله اى است؟ ديالکتيک براى مارکس و هر کسى که ميخواهد مارکسى به تحليل و بررسى پديده ها بنشيند البته بسيار ضرورى است. ديالکتيک روش و اسلوب بررسى است نه آيه و سوره تاريخى يا قانون فوق اراده پراتيک بشر. ايشان با بحث اينکه جنگ پرولتاريا و بورژوازى بيفايده است دارد زير بنياد تاريخ و مبارزه طبقاتى و کمونيسم ميزند. يا وقتى ميگويد از جنگ طبقات "نظام ديگر سر بر مى آورد" معلوم نيست راجع به چه حرف ميزند! بعد شما را در اين مهلکه مى اندازد که بيا سياست مارکس را با ديالکتيک ثابت کن! اين طرف يک حراف است که ميخواهد مردم را سرکار بگذارد.
مسئله بسادگى اينست؛ کارگر دراين نظام استثمار ميشود و از منشا استثمار کارگر سرمايه هر روز فربه تر ميشود. هر روز شکاف طبقاتى و فاصله بين فقر و ثروت زياد ميشود. اين نظام بدون اين قانون بربرمنشانه نميتواند سرپا بماند. مهم نيست ديکتاتورى است يا دمکراسى يا ليبرالى. اين قانون اساسى سرمايه دارى است. حالا اين اکثريت عظيم استثمار شونده ميخواهند نجات پيدا کنند. چکار بايد بکنند؟ منتظر ديالکتيک تاريخ باشند؟ اين که ناکجاآباد است. بلکه چاره اى ندارند که متشکل شوند و بزنند و قدرت را بگيرند و برنامه شان را پياده کنند. يعنى بجاى اينکه بورژواها تعيين کنند که مثلا آموزش و پرورش و توليد و توزيع و آزادى و غيره را چگونه باشد٬ اينبار کارگر تعيين ميکند. اينبار کارگر ديکتاتورى اعمال ميکند. بله٬ دقيقا ديکتاتورى. يعنى دولت. نه سلب آزادى از ديگران. دولت تاريخا و در معنى مارکسيستى آن٬ برخلاف افه هاى دمکراتهاى امروز٬ مترادف با ديکتاتورى بوده است. دولت هر طبقه براى طبقه ديگر ديکتاتورى است. اما تفاوت دولت حکومت کارگرى اينست که استثمار سازمان نميدهد. بلکه اساس استثمار و تبعيض را بر مى افکند. مالکيت را از بورژواها نميگيرد که به کارگران دهد بلکه مالکيت را اشتراکى ميکند. اين دولت انقلابى کارگرى براى اجراى سوسياليسم و الغاى نفس جامعه طبقاتى است. و در پروسه اى که قادر شود طبقات و تفاوت طبقاتى را برچيند به دولت هم به معنى رايج آن نياز ندارد.
تمام بحث کمونيسم برسر نجات بشريت از چنگال خونين سرمايه است. ايجاد جامعه اى که توليد براى رفع نياز شهروندان باشد و نه فقط کارگران. يعنى طبقه کارگر برخلاف طبقات ديگر نميتواند آزاد شود مگر اينکه کل جامعه را آزاد کند. اما در سرمايه دارى دقيقا برعکس است يعنى همه بايد مثل سگ جان بکنند تا جيب آقايان پر شود. من چنين حکومتى را نميخواهم. طبقه کارگر چنين حکومتى را نميخواهد و هر زمان و با هر نيروئى که بتواند سرنگونش ميکند. انقلاب با راى و دمکراسى نمى آيد. بلکه با اراده انقلابى که راى واقعى را به عمل مستقيم ارتقا داده است در يک جامعه زنده پديد مى آيد. تلاش اينها اينست که با اين مزخرفات "تاريخى" و دترمينيستى چپ را با زبان سنتى خود چپ زنجير و اسير سرمايه کنند. من پاى اين بحثها نميروم و اينطور جواب ميدهم.
چون ايشان اول بايد بيايد گند بورژوازى را پاک کند٬ عينک مذهب و ايدئولوژى منحط و ارتجاعى اش را کنار بگذارد٬ و مثل کارگر به دنيا نگاه کند تا بفهمد گرسنگى و محروميت يعنى چه؟ تا بفهمد کارگر از روى کتاب و فرمول و فلسفه مبارزه نميکند. بلکه بخاطر واقعيات مادى و دفاع از موجوديتش مبارزه ميکند و جنبش کارگرى و کمونيستى تاريخا جنبشى براى الغاى استثمار و کار مزدى و تبعيض و براى رفاه و بهبود همگان بوده است. اينها بايد آمريکا و بحران مالى جهانى را نگاه کنند و خجالت بکشند. تمام بورژواها دارند مارکس و کاپيتال ميخوانند تا بلکه بفهمند که بايد چه خاکى برسرشان بريزند. حالا سوسيال دمکرات ايرانى که همان توده اى و دو خردادى و جمهوريخواه اسلام زده است آمده از کمونيستها و مارکس امتحان ديالکتيک بگيرد؟ من چرا بايد اين صورت مسئله را قبول کنم؟ اگر قبول کنم دارم به ساز او ميرقصم؟ و او موفق شده است. بحث برسر مسائل تئوريک نيست برسر سياستهاى طبقاتى متفاوت است.
استدلال ديگر جناب کاپيتاليست مورد اشاره شما مبنى بر اينکه چون "کارگران از سود بانکى بهره ميبرند ديگر کارگر نيستند" يک سفسطه آخوندى است. مثل اينست کسى بگويد چون در برده دارى همه نان يکى را ميخورند و همديگر را نيز ميکشند پس برده اى وجود ندارد! نفس استفاده من و شما از مکانيزم بازار يک اجبار است٬ يک انتخاب نيست. اينطور نيست که من و شما هم ميتوانيم به بانک مراجعه کنيم و هم نکنيم. بالاخره همه ناچارند امورشان را از طريق سيستم حضرات بگذرانند. مجبورند با چهارچوبهاى بانکى که کل سيستم به آن متکى است پرداخت ها را بدهند و يا حقوقها را بگيرند. يعنى ايشان مسائل به اين سادگى را نميفهمد؟ وانگهى حقوق من و شما هم به حساب بانکى واريز ميشود و آنجا هم تا آخرين ريالش سرمايه بانکى از آن استفاده ميکند. کميسيون و غيره از من و شما ميگيرد. مجانى که کار نميکند. حالا بدهکار هم شديم چون اجبارا پولمان در بانک است پرولتاريا هم نيستيم؟! اين جوک است. بحث نيست. نظام امروز مبتنى بر مزد بگيرى است. اين رابطه که نتيجه مالکيت خصوصى بر وسائل توليد است بنياد بازار و سيستم موجود و نهادهاى مربوط به آنست. بحث کمونيسم برسر انحلال اين سيستم است. سوسياليسم از نظر اقتصادى چيزى جز الغاى سرمايه دارى٬ از بين بردن مالکيت خصوصى که تاريخا نتيجه شکلگيرى و پيدايش طبقات است٬ و به اين اعتبار انحلال طبقات و باز هم به اين اعتبار انحلال دولت است. کمونيسم ميخواهد مالکيت بورژواها را سلب کند و مالکيت را همگانى کند. يعنى اشتراکى و در خدمت نياز کل جامعه قرار دهد. جنگ بورژواها و سيستم شان با کمونيسم اينست که خير٬ اين مالکيت و امتيازات سياسى و اقتصادى و قانونى ناشى از آن در انحصار ماست. و اين ويژگى نظام طبقاتى در ادوار تاريخ است. موفق و پيروز باشيد.
کانون معلمین مستقل
آغاز سال تحصیلی برهمه دانش اموزان دانشجویان معلمین و استادان مبارک باد!
با شروع سال تحصیلی رژیم تهاجم گسترده را بر همه اتحادیه ها سندیکاهها و تعاونی های معلمین در سرتاسر ایران آغاز نموده است. با فراخوان اعضای فعال آنها به حراستهای ادارات و نشان دادن زهر چشم می خواهد در سال جدید سکوت براین نهادهای آموزشی حکمفرما شود. بنابراین برهمه معلمین و استادان لازم است هرچه بیشتر در راه استحکام نهادهای خود بکوشند و رژیم را به تسلیم مجدد وادارند. ما از همه معلمین و استادان و دانش آموزان و دانشجویان عزیز می خواهیم با استحکام صفوف خود در راه ایجاد نهادهای مدنی خود بکوشند و فقط با ایجاد همین نهادهاست که می شود برای احقاق حق مسلم خود قدمهای اساسی برداشت و برای تسلیم زورگویان در برابر حق مسلم و قانونی خود اقدام نمود. بیاید دوباره با اعتراضات محکم و با صفهای فشرده صرفنظر از هر اعتقاد و سلایق متفاوت دریک مبارزه مشترک هم آهنگ و همصدا شویم و نگذاریم مستبدان از این جدایی و تفرقه ما سواستفاده کنند. کانون معلمین مستقل
دوستان کانون معلمین مستقل
تشکيل نهادهاى مستقل معلمان که سرش به جناح هاى حکومت اسلامى وصل نباشد بسيار لازم و ضرورى است و حتما اين اقدام شما در همين راستا است. اما اينجا چند نکته را بايد تصريح کرد؛
بحث "ايجاد نهادهاى مدنى" و احقاق "حق مسلم قانونى" دو رکن ديدگاه همين نهادهاى معلمان است که هر بار مبارزات شکوهمند معلمان را زمينگير کردند و اساسا در چهارچوبهاى جدال دو خرداديها و جناح مقابل حرکت سياسى شان را تبئين کردند. اينجا "استقلال" شما و "مستقل" بودن مرزى با آنها ندارد و نميتواند به نقطه اميدى براى گرايش راديکال و اعتراض برحق توده وسيع معلمان و دانشجويان و دانش آموزان در مراکز آموزشى کشور تبديل شود. شما بايد چهارچوب فکرى روشنى داشته باشيد که اعتراض توده وسيع معلمان و خواستهاى آنها و ظرف مناسب اعتراض آنها را پاسخ ميدهد. در فقدان اينها٬ عنوان "مستقل" به تنهائى دردى را دوا نميکند.
نکته ديگر اينست که نفس فراخوان به اتحاد پاسخگوى هيچ نوع اتحاد واقعى نبوده و نيست. اتحاد امرى مادى است که بايد در جدال تضمين و تامين شود و رکن اساسى آن سياستهائى است که پاسخگو باشد. اين کانون چگونه ميخواهد اين امر را تضمين کند و چه برنامه مشخصى براى آن دارد؟
همينطور ايجاد نهادهاى مخفى و محفلى اگرچه بدرد جمعهاى همفکر ميخورد و يا هماهنگى هاى موردى را در سطح دو مدرسه و چند کلاس درس فراهم ميکند٬ اما پاسخ نيازهاى مبارزات توده اى معلمان براى خواستهايشان را نميدهد. چرا بايد معلمان به اين کانون تکيه کنند وقتى حتى افراد تشکيل دهنده آن را نميشناسند؟
شما اگر ميخواهيد کارى بکنيد در قدم اول بايد معلمان را به ميدان بکشيد. مجمع عمومى معلمان مناطق خود را سر و سامان دهيد و نمايندگان واقعى و مستقيم معلمان را انتخاب کنيد. به توده معلمان – چه رسمى و چه حق التدريسى – متکى شويد و خواستهاى واقعى و بارها اعلام شده و جواب گرفته نشده را طرح و براى تحقق آن چاره جوئى کنيد. وظايف تان را در مدارس و در ميان دانش آموزان و دانشجويان روشن کنيد و خود را به حرکت و گرايش راديکال معلمان در سراسر کشور وصل کنيد. در فقدان اين اقدامات روشن و اساسى٬ کانونهاى متعدد مخفى و بى چهره و وبلاگى و اينترنتى ميتوانند شکل بگيرند و بسيار انتقادى و چپ هم باشند و چه بسا ادبياتشان هم با همان غير مستقل ها فرق نداشته باشد٬ اما حق و حقوق معلم را نميتواند متحقق کند. به هر حال تلاش شما را بايد به فال نيک گرفت اما اگر شروع اين تلاش قرار نيست در نطفه به نااميدى و پراکندگى منجر شود٬ بايد پايه هاى خود را روى بستر اعتراض اجتماعى و واقعى معلمان بگذارد. در غير اينصورت آينده اى نخواهد داشت. موفق و پيروز باشيد.
در شماره آينده
سوالات ديگرى از رفقاى کارگر دريافت کرديم که پاسخ آنرا به شماره آتى موکول ميکنيم. *